گفتاری در پیرامون پروژه کیوریتوریال اوسفریت-واحد8

  • این پروژه در تهران، گالری دیدار، بهمن هزار و چهارصد و دو به نمایش درآمد. 
    • اسامی هنرمندان:
      افسانه سلیم‌بیاتی / المیرا ابوالحسنی / آنیتا هاشمی‌مقدم / سارا ساسانی / سارا کشمیری / ستاره حسینی / سمیرا پهلوانی / فریده عبادی / غزال زارع / مریم اردلان / میترا اردلان

• یک نسخه‌ی پرینت‌شده از کار ایمان راد، به‌عنوان یک نمونه‌ی پژوهشی، با توافق و اجازه‌ی ایشان به این پروژه راه یافت که اصل آن در «بریتیش میوزیوم» است.

_

اشاره

این نوشتار با عنوان مطالعه‌ی موردی (مطالعه‌ی موردی؛ سفره) است که ارائه‌ی پروژه‌ی (pk-14)

(صنعت ملامین)، آیین، فرهنگ و زبان و جغرافیا را می‌طلبد. تنها رویکرد این نوشتار، به اهمیت برگزاری پروژه‌ی «تجسمی پژوهش‌محور» می‌باشد که فارغ از امر «زنانگی» است و بیشتر به رابطه‌ی «ظرف و مظروف» می‌پردازد. در حقیقت، در این پروژه صرفاً به «شیئیت» سفره پرداخته نشده است، بلکه مفهوم آن در حیات، از جمله خون، سالمندی، صنایع نوظهور، جنگ، حافظه — که ارجاعی‌ست به فرهنگ عامه — مورد توجه قرار می‌گیرد.

_

اوسفریت

«اوسفریت» (سُرِ)، عربی آن «سُفرة» است، یا شاید اصل آن از فارسی میانه Usufrit  به معنی «پیشکش، نذر»، از اوستایی Usəfriti.
پارچه‌ای که هنگام غذا خوردن، خوردنی‌ها را روی آن می‌چینند.

فرآیند تحول تغذیه‌ی بشر، راه درازی پیموده تا به وضعیت کنونی رسیده و به نظر می‌رسد این پویایی را هیچ‌گاه سر ایستادن نباشد. با ظهور مراکز تفریحی و رستوران‌ها، تنوع شایعی در واردات، تولید و مصرف مواد اولیه، اشیاء و ملزومات سفره می‌توان مشاهده نمود. همانا متغیرهای زیادی در رابطه‌ی ظرف و مظروف پدیدار گشته است که سبک خوراک نیز از این تغییرات مبرا نبوده و خصوصاً در دهه‌های اخیر شاهد تحولات بسیاری بوده‌ایم.

سفره در فرهنگ ایران و دیگر کشورها تعیین‌کننده‌ی جغرافیایی است که یک خانواده یا گروهی را کنار هم جمع می‌کند. سفره در فرهنگ عام و بین مناطق مختلف، معانی، تعابیر و کارکردهای گوناگون و متفاوتی داشته است. در گذشته، سفره‌ها اغلب پارچه‌ای بوده‌اند. رفته‌رفته با ارتقاء صنایع نفتی و پتروشیمی، سفره‌های نایلونی وارد میدان مصرف مردم شد. با رشد صنایع و سرعت در زندگی روزمره، عوارض جانبی بر بدنه‌ی فرهنگ، سلامت جامعه و محیط زیست ایجاد گردید. بدین ترتیب، با دور شدن از زندگی کشاورزی که در ایران حاکم بود، شرایط عرضه و تقاضا نمودار صعودی گرفت و البته زیرساخت‌ها روز به روز ناهنجارتر شدند.

دیرباز است که به بررسی تجربه‌ی تنگاتنگ مردم با مسائل حقوقی پرداخته‌ام و کنکاش موارد مهم و نقاط مشترک ساکنین هر منطقه. مسئله‌ی معیشتی و همان اصطلاح «یک لقمه نون» جزو کلیدواژه‌هایی‌ست که مرتب به آن برمی‌خوردم.

موارد دیگری مانند «مراسم سفره عقد»، «سفره‌ی نذورات»، «سفره‌خانه» و یا عباراتی نامطلوب که در کشمکش‌ها مداوم تکرار می‌شدند. اصطلاحاتی که در زبان محاوره کاربرد پیدا کرده‌اند؛ مانند «سفره کردن شکم» که رویکردی از خشم اجتماعی را به همراه دارد، «دل که سفره نیست»، «سفره دلت رو باز کن یا باز نکن»، «طرف سفره داره»؛ این‌ها عباراتی است که بارها برای من طرح مسائل جدیدی را به همراه داشته است.

پروژه، پس از سه سال پژوهش و فعالیت کارگاهی و گفت‌وگو با هنرمند، در گالری دیدار با بیانی استعاری به اجرا و نمایش رسیده است. در چنین رویکردی، ارتباط هنر با تکنولوژی، علم و وقایع اجتماعی نیز مورد بررسی قرار می‌گیرد و در بخش‌هایی کار این پروژه‌ی کیوریتوریال، در حقیقت از منظر استعاره به خلق رسیده است.

هرچند همه‌ی آثار ارائه‌شده به مثابه‌ی «رسانه‌ی نو» سنجیده شد، اما یک کل به‌هم‌پیوسته به شمار نمی‌رود و کوشش هر هنرمند، متناسب با واکنشی است که طی جلسات شفاهی و دیداری و البته تلفیقی با آنچه دیده و درک کرده شکل گرفته است تا به یک مرحله‌ی هم‌گرایی نزدیک شوند. و از هنرمندانی مانند «جون پایک» و «جودی شیکاگو» در روند کار الهام می‌گرفتم.

آغاز این پروژه با تداوم عرصه‌ی خصوصی زندگی من است و رفته‌رفته به پرسش‌گری و دغدغه‌های کل یک جامعه — نه فقط تهران، بلکه دیگر کشورها — پرداختم. در واقع، من بار دیگر به یک پروژه‌ی تجربه‌گرا (experimental) پرداختم.

با توجه به اینکه امر غذا خوردن و دلالت بر یک «امر مهم اجتماعی» رو به افول است — که متأسفانه به دلیل شرایط نامطلوب اقتصادی، کار تمام‌وقت، فقدان سلامت روانی در بین خانواده‌ها و کوچک شدن اجتماع‌های دوستانه به عناوین مختلف از دست رفته است — هزینه‌ای که برای خوراک پرداخته می‌شود، اغلب بیشتر از پوشاک و دیگر هزینه‌هاست.

از گذشته تا به امروز، در جوامع، طعام و سفره و دیگر عناصر مانند ظروف و حتی آدابی که با سفره می‌آیند، منجر به فرهنگ‌سازی شده‌اند. طعم ادویه‌ها و پوشاکی که در مناسک سفره پوشیده می‌شود، سازی که نواخته می‌شود و حتی حضور یا غیاب افراد مشخص، تعیین‌کننده‌ی سفره و مجلس می‌شود. نه تنها روزمرگی، بلکه ریشه‌های یک فرهنگ و نکات بسیار مهمی از اوضاع روز به آشکاری می‌آید. دغدغه‌های فردی و اجتماعی، نوسان ارز، وضعیت معاش و چگونگی بهره‌برداری از آن، تبعات ناهنجاری را به همراه داشته است.

برهم‌کنش بودن هر اثر، نحوه‌ی چیدمان، ایده‌ی کیوریتوری، باعث شد تا خودِ شیء را زیر سؤال ببرم. حضور و تعامل مخاطب با کلیت فضا برای من بسیار ارزشمند است. دقیقاً آلترناتیوهایی که سنجیدم باعث برانگیخته شدن حس خاطره و همزادپنداری شده است.

اغلب، طرح مسئله را متناسب با زمانه باید بررسی کرد. با توجه به اینکه مطالعه‌ی موردی من با تمرکز بر فرهنگ عامه است، مناسب می‌بینم از حیث شرایط اقتصادی و متغیرهای اجتماعی و سیاسی — که به موازات هم دگرگونی‌ها را سبب می‌شوند — به این گفتگو پرداخته شود.

در عصر رسانه‌های مجازی، دنیایی که امروزه به آن دهکده‌ی جهانی گفته شده است، روابط بین ملیت‌ها از مناطق هر شهر آغاز می‌شود تا به کشورها می‌رسد. این روابط آگاهانه، به دلیل تأثیرگذار بودن بر تعامل‌های برون‌مرزی، اقتصاد و سیاست از اهمیت چشم‌گیری برخوردار است.

در مورد طرح مسئله، که به رابطه‌ی قالب و محتوا می‌پردازد: مسئله‌ی سلیقه به تنهایی معنا نمی‌دهد، چرا که انتخاب خوراک و تمامیت عوامل مرتبط با آن، شامل فرآیند ترجیحات، گزینش و نگرش مردم یک منطقه — و یا کوچک‌تر از آن، یک خانواده — است که باعث انتشار گوناگونی و توسعه یا افول ارزش‌های فرهنگی مختلف می‌شود.

آیا انسانِ ابزارسازِ امروزی، در کنترل ایجاد مدهای اجتماعی — از طبخ غذا گرفته تا نحوه‌ی پذیرایی — توانسته در مسیر صحیح گام بردارد یا بالعکس، مخرب‌تر از سال‌ها و سده‌های قبل عمل کرده است؟ طبیعی است که ابزارهای مورد استفاده‌ی او تنها اشیاء فیزیکی و کارآمد نیستند؛ امروزه با اشیایی برخورد می‌کنیم که حتی برای مصرف و کاربرد کوتاه‌مدت طراحی و تولید می‌شوند، چرا که مانند گذشته، سبکی و ساده‌زیستی انسان دستخوش تغییرات متفاوتی شده است.

در استراتژی رابطه‌ی تولیدکننده و مصرف‌کننده ممکن است رواج و کاربرد یک سبک، هدایت‌کننده‌ی جامعه به سمت انواع غذاها، ساخت و تأسیس مکان‌هایی باشد که کاربری آن‌ها از یک منزل مسکونی یا کارخانه یا بانک به کافه و رستوران تغییر شکل داده است.

آیا منظور تحمیل زندگی سرمایه‌داری است؟
زندگی سرمایه‌داری آن‌چه را که بر ما تحمیل می‌کند، در حقیقت یک آمیزه‌ی نوپردازانه ارائه می‌دهد که به سرعت در حرکت و پیش‌روی است و لاجرم به گذشته و قوانین قبل نمی‌پردازد.

در واقع، در برخی از نمونه‌ها، سبک نوپردازانه اختلالی بین سنت و مدرنیته را بین اقشار به همراه می‌آورد که برخی از طبقه‌های اجتماعی که می‌کوشند تا یک شیء را از آنِ خود سازند و گاهی می‌بینیم محصولی را تهیه می‌کنند ولی آن را داخل ویترین یا بوفه حفظ می‌کنند؛ یک جور نگاه موزه‌داری که به همراه انقلاب صنعتی و سرمایه‌داری به وجود آمده است. در نتیجه، حضور بازاریان پررنگ‌تر می‌شود تا با طرح‌ریزی معادلات خلاقانه، مصرف‌کننده را به سمت مواجهه و خرید بیشتر و مصرف بیشتر، بدون توجه به ضرورت‌ها برای ایجاد یک روش جدید در زیست هر فرد، ترغیب و تشویق کند.

در نهایت، تلاش و رقابت بر آن خودسازی است و نیاز انسان امروز در حیطه عاطفی و روانشناسی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. موضوع اوسفریت و پرداختن به سفره، به عنوان یک مکان نیست، بلکه ایجاد یک رفتار اجتماعی است که خوانش مخاطب از پروژه‌ای که به عنوان ناظر کنجکاو به آن می‌پردازد، شکل می‌گیرد.

چه گزینشی و روشی را در بخش‌های میدانی به کار می‌بندی که از هر حیث به بدنه اطلاعاتی که گردآوری می‌کنی لطمه وارد نشود؟

چرایی گزینش هنرهای چندرسانه‌ای برای پروژه اوسفریت - واحد ۸

با مطالعه میدانی می‌توان به مرکزیت و کانونی شدن تولید، عرضه و تقاضا رسید. جامعه امروزی که سرعت و گسترش آنلاین‌شاپ از طریق اینستاگرام و دیگر فضاهای مرتبط با اینترنت را پشت سر می‌گذارد، به سمت و سوی فرهنگ‌سازی مختلطی رو به زوال است.

در واقع، نمودار صعودی در عرضه بی‌کیفیت و بی‌هویت هر محصولی، از جمله «خوراک»، بدون نظارت و انتخاب تقاضاشونده، به زندگی مصرفی بیش از پیش دامن زده است. سفارش‌دهنده تنها از طریق یک تصویر خوش‌آب‌ورنگ به حظ بصری دست می‌یابد و انتخاب خود را بر پایه همین تصویر می‌گذارد.

گویا حس «سیر شدن» و غلبه بر گرسنگی، فارغ از لذت و سرگرمی، حتی فاصله بزرگی با انتخاب را به همراه داشته است. حمایت از یک «فرهنگ از دست رفته» که سالیان سال یک رکن اصلی و اساسی در بین قومیت‌های ایران بوده است، با تمرکز بر یک پروژه کیوریتوریال سازنده است.

اغلب، کنش ارتباطی، تعامل با مخاطب و هنرمند، از طریق گفتگو در محیط کارگاه هنرمند، به تفاهم و همگرا شدن در یک کار گروهی برای نمایش ضرورت دارد. رفتارهای بصری یک هنرمند و یک گروه، حکایت از رفتارهای اجتماعی می‌کند و همواره زیرساخت‌های اعتقادی-فکری را آشکار می‌سازد. بر این اساس، رابطه گالری و این دسته از پروژه‌ها، به نوعی متضمن تعامل با یکدیگر خواهند شد.

هنرمند در پروژه «اوسفریت - ۸»، هدف، همسان‌سازی نبود و تنها رسیدن به یک لحن و بیان شخصی متناسب با مکان نمایش مورد توجه قرار گرفت که تا حدودی موفقیت‌آمیز شد. منظور از این همسان‌سازی، تبعیت از هنجارهای هنرمندانه نبود و بیشتر توجه به آراء و عقیده یک هنرمند و در نظر گرفتن فردیت تا شکل‌گیری «کلیت» به‌هم‌پیوسته بود.

هر رسانه، فضاسازی خود را می‌طلبد، همان‌طور که هر آگهی در تلویزیون و اینترنت، بسته به شهر، مذهب و دیدگاه ساکنین آن منطقه طراحی، تولید و عرضه می‌شود.

به عنوان مثال، در این پروژه یکی از نسخه‌های چاپ‌شده که با اجازه و توافق آقای ایمان راد*، به عنوان یک نمونه پژوهشی که اصل آن در بریتیش میوزیم است، به نمایش درآمد. کدهایی که در این اثر است، اشاره به تجربه‌های نانوشته و مشاهدات او دارد.

_

* ایمان راد، زاده 1358 در مشهد و ساکن نیویورک است.

ایمان راد می‌کوشد تا با مراجعه و نهادینه کردن شاخص‌هایی از هنر، ادبیات، مد، رقص، فیلم، تلویزیون، مجلات و روش‌های زندگی اشاره کند.
به‌عنوان نمونه، درباره این اثر منتخب که یکی از مجموعه‌های اوست، فصاحت و طراوت یک فرهنگ با تمام عناصر به‌کاررفته در یک کادر و قاب‌بندی که هم می‌توان با پنجره و هم با نقاشی دیواری و سفره‌آرایی صد سال گذشته تطبیق داد.

در نهایت، آنچه در این تصویر می‌توان به آن پرداخت، شمایلی ساخته‌شده از مجلسی است که اجتماع افراد در این‌جا غایب است؛ یعنی کسی حاضر نیست، فقط اشیا می‌توانند به حضور و کیفیت آن‌ها اشاره کنند. بدین‌ترتیب از مخاطب تجلیل می‌کند که بایستد و بنگرد.

اثری از ایمان راد
اثری از ایمان راد

سه سال قبل در روزگار کرونا طی بررسی پروژه «افتاد ولی نشکست» و بازبینی مفاهیم و روندی که طی شده بود؛ به محتوایی فکر می‌کردم که درباره وضعیت معاش مردم باشد.

در این زمان در تجربه تنگاتنگی با مسایل حقوقی درگیر بودم و به دادسراها و شعب متفاوتی مراجعه می‌کردم. «غم نان» و مسأله معیشتی و همان اصطلاح «یک لقمه نون» جزو کلید واژه‌هایی شده بود که مرتب به آن بر‌می‌خوردم.

موارد دیگری مانند «مراسم عقد»، «سفره عقد»، «سفره صلوات»، «سفره‌خونه» و یا عباراتی نامطلوب که در کشمکش‌ها مدام می‌شنوم در کوچه و خیابان مانند «شکمت رو سفره می‌کنم»، «دل که سفره نیست»، «سفره دلت رو باز کن یا باز نکن»، «طرف سفره داره» اینها عباراتی است که بارها برای من طرح مسأله کرده بود.

در این مسیر به اهمیت سفره و تبدیل آن به یک پروژه اندیشیدم.

بنا بود ابتدا در اصفهان در گالری «تام» اجرا شود که به دلایل متفاوت از جانب گالری تام ناممکن شد.

در تهران پس از یک سال ونیم، گالری «محیط» را شناختم به لطف و کوشش دوستان، متأسفانه جنگ‌های داخلی از ۱۴۰۱ و کنش و واکنش مردم و دولت باز هم باعث انهدام و بسته شدن پروژه شد.

تعدادی از هنرمندان به جهت وقفه زمانی، انصراف دادند و تعدادی به جهت ممیزی و یا در مرحله داوری، نتوانستند همراه باشند و امروز به حمایت آقای «سعید روانبخش» و تیم خوب گالری «دیدار» این پروژه به نمایش درمی‌آید.

هرچند این اثر، در عین حال که عامه‌پسند یا به عبارتی مردم‌پسند است، اما از حیث زیبایی‌شناسی جایگاه ویژه خود را در معاصریت، چه در خاورمیانه و چه در اروپا و آمریکا، پیدا کرده است. این تصویر با امکانات بیانی خود، مخاطب‌های متفاوتی با خوانش‌های متنوع ایجاد کرد. البته پویش ایمان راد، به پیشرفت او به سمت مدرنیسم است.

با در نظر گرفتن این نکته مهم که اصل این اثر در این پروژه به نمایش درنیامد، اما یک نسخه پرینت‌شده به اندازه کافی باعث تبلور زاویه دید مخاطب شد. البته فناوری چاپ دیجیتال هم بخش مهمی از تبادل داده‌های تصویری شد.

ارتباط هنرمندانی که خارج از ایران هستند و حتی آن‌هایی که به فعالیت در ایران ادامه داده‌اند، باعث مدرن‌شدن یک شکل سنتی از نحوه به‌کارگیری عناصر تا نمایش آن شده است که نقاط مثبت و منفی آن جای بحث و گفتگو دارد.

پروژه‌های دیگر در این مجموعه که شامل عکس از ستاره حسینی و اینستالیشن از غزال زارع است، ارجاعی به تجربه زیسته‌اش از یک سالمند که دچار آلزایمر و دیگر بیماری‌ها می‌باشد دارد؛ حسی از بازیابی خاطره و در مواردی «ترمیم حافظه» را یادآور شد. هرچند خود رسانه و نحوه ارائه آن مورد توجه است، اما در این نمایش، مفاهیم آشنا و غریب، فراتر از خود ابزار مورد توجه قرار گرفت.

به‌طور جامع‌تر، در این پروژه اهمیت تجربه جامعه در دوره کرونا در اینستالیشنی که از سارا ساسانی است، از منظر «درد مشترک»، به‌عنوان یک «مسئله» که به آن پرداخته شد، مسئله‌ای مهم بود که با عدم ورود به‌موقع واکسن کووید، منجر به مرگ‌ومیر فراوان و جای خالی و حضور افرادی در سفره یک ملت و در مقیاس کوچک‌تر، در سفره یک خاندان روبه‌رو شد.

در حقیقت، هدف از این پروژه بیشتر به ارتباط نزدیک با هر آن‌چه که با آن سروکار داریم، پرداخته می‌شود.

لوازم مصرفی در یک خانواده، بنا به توجه به آگهی‌های یک روزنامه در حوزه تبلیغات که مشتری یا به عبارتی مصرف‌کننده بیشتری را جذب می‌کند، تلویزیون به‌عنوان یک رسانه سیار باید با برنامه و هدفمند باشد؛ چراکه فرد باعث شکل‌گیری و استحکام یک «خرده‌فرهنگ» است. از فاکتورهایی‌ست که در این نمایش به‌عنوان «داده» و دانش‌افزایی به مخاطب معرفی می‌شود.

البته از زوایای مثبت و منفی به گفتگو با مخاطب می‌نشیند و مخاطب را به این رویداد دعوت می‌کند که حتی امر روزمره، ماهیت شیء و سرنوشت آن، به یک امر تکرارشونده و متعارف که برای آن هزینه و پول مصرف می‌شود، یک موقعیت جدید ایجاد کرده که باید به آن خوب نگاه کرد.

به‌طوری‌که از عکاسی با یک گوشی موبایل، در قالب ثبت روزانه یعنی «روزنگار»، با هدف دانش‌افزایی و ارائه راهکارهایی برای یک سالمند، خود، هنر والا محسوب می‌شود و خودِ فرآیند و مراحل و رویکرد این‌گونه عکاسی و تنظیم خودمراقبتی که در اینستالیشن داخل زیرزمین نصب شد، فراتر از یک جنبه هنری است؛ بلکه تلاش هنرمند برای نشان دادن یک بخش درمانی و مفید در مواجهه با سالمندی است.

غزال زارع-اینستالیشن-این سفره خاموش،روشن می شود-عکاسی و پرینت
غزال زارع-اینستالیشن-این سفره خاموش،روشن می شود-عکاسی و پرینت
غزال زارع/اینستالیشن/این سفره خاموش،روشن می شود/عکاسی و پرینت

در نتیجه، هدف از برگزاری این پروژه، اهمیت زیبایی و یا برجسته‌کردن زیبایی نیست، بلکه یک مطالعه فرهنگی است که از چند منظر به آن پرداخته شد. به‌عنوان مثال، در چیدمانی که از آنیتا هاشمی‌مقدم وجود دارد، شامل یک کنتاکت کامل از بافت سلولی خون، یک میکروسکوپ برای دیدن لکه‌های خون است که هنرمند در طی چهل روز آن را نمونه‌گیری کرده است. تنها با خود مفهوم اجتماعی را وام نگرفته است و از منظر این پروژه، به‌عنوان یک سفره غذایی هم به آن پرداخته شده است.

استیتمنت:

«کِشتگاه»

جانداران شاید بدون یک عضو بتوانند به زندگی خود ادامه بدهند، اما بدون خون، زندگی همه جانداران به پایان می‌رسد.
اگر خون از مسیر طبیعی خود خارج شود، لخته می‌شود.
از دیدگاه پروژه گروهی و کیوریتوریال، خون استعاره‌ای است از یک سفره غنی، که بی‌هیچ دخل و تصرفی و هیچ تمایزی بین طبقه‌های اجتماعی، برای همه افراد یکسان است.
هرچند گاهی در بین افراد، نارسایی‌هایی به چشم می‌خورد که نشان‌دهنده وجود بیماری‌های خونی در فرد است، و سرانجام اجزای اصلی تشکیل‌دهنده خون در همه انسان‌ها یکسان است.

این نوشته با توافق و همکاری آنیتا هاشمی‌مقدم مورد استفاده قرار گرفت.

اثری از مجموعه "کِشتگاه"
اثری از مجموعه "کِشتگاه"

امر گفتنی و سرگرم‌کننده برای یک دوره زمانی، آن‌قدر مورد توجه نیست که مواجهه مخاطب با دیگر ابعاد این پروژه از چند نما، ایجاد پرسش و حس کنجکاوی کرده است.

با توجه به حضور مشکلات اقتصادی و عدم توجه دولت به نیازهای فرهنگی، تمایل هنرمندان جوان و نوظهور به رسانه‌های جدید و درخواست آن‌ها از گالری‌ها و کیوریتورها در نمایش آثاری معاصر در بستری آوانگارد، همواره مسیر را در جامعه کوچک هنر ایران سخت کرده است؛ به‌خصوص وقتی این قبیل از پروژه‌ها در بخش «ضدسرمایه‌داری» در ایران دسته‌بندی می‌شوند.

در هر صورت، پرداختن به «فرهنگ عامه» از نگاه معاصریت، نیازمند پذیرش بهتر توسط مخاطبان است که به پیشینه پژوهشی دقیق‌تری احتیاج دارد. همراهی و صرف زمان بیشتر بر مقدمه پروژه‌هایی که در طی یک دوره چندساله، همراه با مطالعه میدانی و کتابخانه‌ای صورت می‌گیرد، می‌تواند مسیر بهتری برای دانش‌افزایی و توجه به «متن» باشد.

نویسندگان:

سارا ساسانی – غزال زارع

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *