سیر حیات یک هنرمند؛ گفتوگو با نوید عظیمی سجادی
نوید عظیمی سجادی، متولد 1361 تهران. فارغالتحصیل آکادمی هنرهای زیبا رم 1384. دیپلم هنر، آکادمی هنرهای زیبا، رم 1384. لیسانس هنر، دانشگاه آزاد تهران. فوقلیسانس، آکادمی هنرهای زیبا. ساکن و فعال در روم.
غزال زارع: سپاس از شما که با همة دغدغههای اخیر، باتوجه به اجرای یکی از پروژههایتان در بنیاد پژمان، با همان مهر همیشگی به این گفتگوی صمیمانه در پیشنگاه پرداختید.
- به عنوان یکی از هنرمندان مقیم خارج از ایران، چه تعریف معاصرتری برای هنر میبینید؟
از ابتدای تجربههای کاری تاکنون، عموما تعریف واحدی از واژة هنر برای خود مشخص نکردهام و ضرورت چنین تعاریفی که در چهارچوبهای تئوری بیشتر میگنجد را خیلی برای برخورد شخصی خودم با «کار» مناسب نمیبینم. صادقانهتر هم به این پرسش بپردازم؛ خیلی علاقهمند به یک تعریف مشخص برای معنی هنر نیستم. البته منظور من نفی تعاریف نیست.
- باتوجه به اینکه در نمایشگاهها و بینالهای اخیر روند خلق و تولید در مواردی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است تا نتیجة کار، بنابراین منظور شما نفی هرگونه تعاریف قراردادی برای «هنرِ امروز» میباشد؟
▲ بله، همینطور است که خودتان اشاره میکنید، اخیرا در پروژهها و نمایشگاههایی که رویکرد معاصرتری نسبت به سالهای گذشته پیدا کردهاند، روند یک اجرا از مرحلة شکلگیری ایده تا تولید نهایی را به شکل داکیومنت به معرض نمایش عموم میگذارند و این روند، باتوجه به اینکه حضور چند بخش مختلف را نشان میدهد طبیعتا مسیر رفتن تا نتیجه.
▲ میدانید چرا؟ چون مسیری که هنرمند در آن میکوشد تا به یک سرانجام برسد بیش از مقصد همواره مورد توجه قرار گرفته است. حتی یک نقاش تمام اتدهایش را نگه میدارد. گاهی اتدهای نقاش را هم نمایش میگذارند و این هم, مستندنگاری است.
بله با این عقیدة موافقترم، «حیاتی که در مسیر انجام کار یک است مهمتر از نتیجهای خواهد شد که به مانند تفاله در قالب یک اثر به نمایش گذاشته میشود.»
- منظورتان از سیر حیات یک هنرمند چیست؟
▲ تمام لحظاتی که یک هنرمند برای به نتیجه رساندن آثارش کوشیده است، معنادار میباشد.
- این گونه از روندهای اجرا پروژه را از حیث صورت ظاهری و باطنی چگونه تحلیل میکنید؟
▲ هنرمند با حس و حالی که برای خلق یک اثر شروع میکند، در واقع با همة عوامل بیرونی و درونی ادغام و درگیر میشود و میزان آگاهی او رفتهرفته از جریانات، به لذتی تبدیل میشود که نهایت، بیهیچ دغدغهای و توجهی به زمان و پیرامونش، تجربه میکند. هر چند در آثار تجسمی مانند انواع طراحی و نقاشی که روی سطوح دوبعدی انجام میشود و عموماً روی دیواری به نمایش درمیآید، درنهایت هیچ مخاطبی از تجربهها و حال و هوایی که هنرمند برای خلق آن اثر داشته است آگاه نمیشود.
به خصوص در فعل و انفعالاتی که در قالب و محتوای یک اثر، در حین انجام آن رخ میدهد، نمیتوان بیتفاوت بود. چراکه در هر گامی که به خلق و شکلگیری اثر میپردازیم با متغیرهای زیادی در لحظه، مواجه خواهیم شد و همین ورود به کانالهای دیگر، به ابعاد بیانی کار میافزاید.


- بنابراین، تجربه کردن و شواهد و کشفیات برای شما مهمتر است و گونهای از تجربه محیطی را دربرمیگیرد.
▲ بله...
- از (لحظه) صحبت کردید، برخورد شما با مکانی که در آن، به اجرای کارتان میپردازید، چگونه است.
▲ مثلا در مورد اینستایشن[1] باید بگویم که در یک فضای و یک نقطة مشخص، همواره بایستی کار اجرا شود که موقعیت تاریخ و قدمت آن بنا آشکارتر گردد.
- منظورتان اهمیت همخوانی حجم با خود بنا میباشد؟
▲ بله، کاملا درست است... چرا که از نظر من مفهوم کلی و یا جزئی کار بایستی با خود بنا از نظر معماری و تاریخ همواره چفت و بسط شود. البته در مورد بداههپردازی همیشه اشاراتی دارم که در مورد چنین چیدمانهایی هم بیتاثیر نمیبینم. تغییرات باتوجه به وضعیت فضای نمایش، بسیار قابل تفکر و جالب هم خواهد شد و در «لحظه»، به چیدمان پرداختن، نباید اهمیت زیرساختی خودش را از دست بدهد.
- در حوزهای که کار میکنید، چه میزان اهمیتی برای سیر مطالعاتی میبینید و انتخاب متداول شما در منابع مطالعاتی چگونه است؟
بهطور کل نمیتوان مطالعة یک هنرمند و روند آن را بیاهمیت دید. هر چند که آغاز دقیق برای مطالعاتم نمیبینم. اما آن چه که با نوع بیان من در زبان بصری ارتباط پیدا میکند، علاقة دیرینة من از دورة کودکی و نوجوانی به تاریخشناسی، جهان باستان، اسطورهها و جهان ادیان است و بهر حال، نتیجة علاقه، تمرکز به روی این مباحث و گردآوری آرشیوی از عکس، کتاب و فیلم و نتیجه اینکه من را به سمت ازوتریسم[2] مسیحیت و خاورمیانه کشانده است.
به هر حال هرگونهای از مطالعه اهمیت خود را دارد؛ چه مطالعة تصویری و چه تئوری از طریق متون باشد. علاوه بر همة اینها، بازدید از موزهها در هر کجای دنیا هم در برنامههای من گنجانده میشود در کل همة این تجربهها برای من مسیر زندگی است چیزی مانند حیات.
- به نظر میرسد نگاه شما به اصول زیبایی، واکنشی است به همة مشاهدات؟
▲ ...بله نگاه من میتواند واکنش یا همسو نسبت به مشاهدات باشد، در واقع میتواند همجهت و یا همانطور که اشاره شد واکنشی به اصول زیبایی هنر معاصر و یا قدیم باشد.
به هر حال کار (اثر) من نبایستی جدا از سبک زندگی و سفرهای من باشد. باز هم تاکیددارم که همة متغیرهای بیرونی و درونی خاصیت بصری و مفاهیم را معنا میبخشد.
- کدهایی که در پروژههایتان بکار میگیرد، ریشه در چه عناصری دارند؟
▲ ریشه این کدها به همان کودکی برمیگردد به جهان باستان و علاقهمندی من به علومی مانند باستانشناسی و چنانچه به آثار من رجوع میکنید، بیانهای ضد و نقیض را کاملا درک میکنید.
- آیا از هنرمند و یا شخص خاصی در آثارشان الهام گرفتهاید.
▲ آشنایی من، با هنرمند کهنسال ایتالیایی وتورپیزانی[3] که کانسپچوال آرت[4] کار میکرد، آنقدر اهمیت دارد که حتی پس از فوت این هنرمند خلاق و رئوف، هنوز تاثیراتش را از ارائهای که در روم داشتم گرفته تا به آثار متأخرم میتوان دید. هرچند عمر این آشنایی به جهت اینکه وتور خودکشی کرد, کوتاه ماند و تصویر دیگری که هیچ وقت تاثیرش را نمیتوانم نادیده بگیرم (لوح نارامسین) است.


- آیا در مسیر کار کردن بر روی پروژههای خود، تجربههای دیگری جز این هم داشتهاید که خیلی هم مرتبط با کارتان نباشد.
▲ بله. من در یک زمانی تجربة کار کردن در پیتزافروشی را هم داشتهام و از پیتزا زدن خیلی هم لذت میبردم. پس اگر بگویم که زندگی میتواند مانند یک جمله باشد، این جمله میتواند چندین ابعاد و معنا داشته باشد که دیگر یک جمله نیست و یک سبیرنت[5] خواهد بود. در واقع با ورود مخاطب به یک اثر هنری و یا در مواجه شدن شخصی با یک جمله، کار دشوارتر خواهد شد چون مخاب وارد یک تجربهای خواهد شد که در پس آن تجربههای متنوع هنرمند میباشد.
- در موارد مفاهیم آثارتان، بیشتر سیال بودن و گونهای از عدم قطعیت و عدم ثبات را میبینیم. آیا موافقید یا خیر؟
▲ بله. کاملا. بنا به شرایط زندگی و تعداد سفرهایم و از طرفی تغییرها و جابهجایی آتلیه کارم این سیال بودن و عدم ثبات را میتوان دید. همانطور که قبلا هم اشاره کردم، آثار و مجموعههای من پر از فضاهای ضد و نقیض هستند، حتی علاقهمند هستم که معبد بسیار بزرگی پر از مجسمهها و توتمها بسازم. تصور کنید که وارد یک ریچوآل[6] خیلی قدیمی میشوید، در واقع وارد یک جهان فراانسانی میشوید. در آن معبد، انسانهایی را میبینید که با سر حیوانات اغلب ترکیب شدهاند و مجسمههایی که اشاره به مادینگی دارند و با تاکید بر روی بخشی از جوارح، حالاتی از توتمها را تداعی کنند.
- مسئله هندسه و تلفیق آن با فضاهای دیگر گونهای از آشناییزدایی را تلقی میکند یا خیر؟
▲ بله... بله... اعداد و هندسه و الهام از سرافین ششبال و آیکونها و ضد آیکون، توانسته آنچه را که من نفی میکنم و دوباره میپذیرم را به شکل تصویری و یا تجسمی در قالب سطوح دوبعدی و یا سهبعدی بیان کند.


- در مورد جنبه اقتصادی چطور آیا باز هم لذت تجربه کردن قبل از خلق یک اثر را فاکتور مهمتری از دستمزد و یا مبلغ حاصل از فروش اثر میبینید؟
▲ طبیعی است که در مواردی، مبلغ حاصل از فروش یک اثر، میتواند در ملاحظات و برنامههای تفریحی و پارهوقت هنرمند قرار گیرد اما رویدادها و تجربههایی که تا زمان ارائه و تحویل کارش ایجاد میشود همچنان اهمیت خود را دارد و از نظر من باقی ماجرا، بیمعنا میشود. در واقع در تکمیل جملات قبلی بگویم که تاکید من بر روالی است که هنرمند کوشیده است تا در آن مقطع زمانی خودش را در پیوندی عمیقتر با اثر پیدا کند و این خود معنای زندگی خواهد بود.
- اخیرا شاهد این هستیم که اغلب هنرمندان نوظهور در کوشش برای رسیدن به پلههای بالاتر هستند، در این مورد چه نظری دارید؟
▲ در مورد نگاه مارکتینگ به هنر که نمیتوان آن را کتمان کرد، باید بگویم که مسئله فروخته شدن اثر و دریافت وجهی قابل ملاحظه که البته همة اینها بخش مهمی از زندگی هر انسان هنرمند میباشد را نمیتوان نادیده گرفت. اما دستیابی به ابدیت، جاودانه شدن کار زیاد آسانی نیست که این روزها بین خیلی از هنرمندان رواج پیدا کرده است. البته منظور من آرمانگرایی و تاریخی شدن نیست اینکه به دنبال بیزمانی میروند و یک جور عطش نیاز به اثبات بیزمانی با خودشان، رواج یافته است.
اما زندگی کردن و جستجو کردن خود یک هنر است و شاید معنای واقعی زندگی و هنر را درهم پیچیده شده باید پذیرفت.
پیشنگاه - غزال زارع تابستان 1397


بدون دیدگاه